به گزارش گروه فرهنگی قدس، فیلم سینمایی «قلب رقه» به کارگردانی و با فیلمنامهای از خیرالله تقیانیپور و تهیهکنندگی سعید پروینی سال گذشته برای نخستین بار در جشنواره فجر رونمایی شد. تقیانیپور از هنرمندان عرصه تئاتر دفاع مقدس است و با ساخت سریال «نجلا» به چهرهای شناختهشده برای مخاطبان تلویزیون تبدیل شد.
او در نخستین تجربه سینمایی خود سراغ یک ژانر متفاوت رفته است؛ ماجرایی عاشقانه که در دل موقعیتی اکشن و جاسوسی اتفاق میافتد. داستان این فیلم در شهر رقه میگذرد که برای چهار سال متوالی پایتخت داعش بود و فیلم هم بر اتفاقات چند سال اخیر سوریه متمرکز شده و روایتی از اتفاقات گروههای تروریستی را نشان میدهد. رضا با بازی شهرام حقیقتدوست، یک ایرانی در میان اعضای داعش است که مسئولیت رسانه این گروه را برعهده دارد. او در جستوجوی یک ایرانی اسیر شده است که در این میان با همسر خود که فکر میکرد کشته شده روبهرو میشود و حالا باید او را از چنگال داعش برهاند. «قلب رقه» در شهرک دفاع مقدس و سوریه فیلمبرداری شده و به دلیل فضای اکشن و ملتهبش، جلوههای ویژه تماشایی هم دارد. در ادامه گفتوگو با
را درباره ساخت فیلمش میخوانید.
از داستان فیلم آغاز کنیم که عاشقانهای در دل داعش را روایت میکند؛ طرح فیلم از کجا آمد و آیا ایده «قلب رقه» بر پایه واقعیت بنا شده است؟
نه، این فیلم براساس واقعیت نیست و من اساساً اتفاقات عاشقانه را در بستری خشونتزا تعریف کردم. اگر دقت کنید سریال «نجلا» هم یک داستان عاشقانه داشت در بسترهای مختلف. این بار دنبال زمینهای بودم که فضای داعش را در داستانم روایت کنم و کمکم این ایده در ذهنم پختهتر شد و از کسانی که با این حوزه آشنایی داشتند نیز کمک گرفتم و در نهایت خروجی آن به «قلب رقه» تبدیل شد. بنابراین قسمتهای عاشقانه فیلم براساس تخیل نوشته شده اما اینکه ما در دل داعش نفوذ داشتیم، بله برمبنای واقعیت بوده است.
معمولاً یک انتقادی که به فیلم و سریالهایی با محوریت داعش میشود، سادهانگاری داعش و تصویری است که از آنها به نمایش درمیآید که عموماً افرادی سادهلوح هستند، مشابه آنچه در دهه۶۰ و فیلمهای دفاع مقدسی از نیروهای بعثی به تصویر درمیآمد. آیا در واقعیت هم نفوذ به داعش اینقدر ساده است؟
به نظر شما در این فیلم سادهانگاری شده است؟ اگر سادهانگاری شده پس چرا اینقدر تلفات دادیم، چرا رضا قهرمان قصه شکست میخورد؟ طبیعتاً نفوذ به داعش بهسادگی اتفاق نمیافتد و در فیلم هم میبینیم رضا نمیتواند بهسادگی وارد تشکیلات داعش شود. در فیلم وقتی رضا برای گزینش میرود، یک اطلاعات غلطی میدهد و همان نیروی داعش هم اطلاعات درست را به روی او میآورد و نشان میدهد فهمیده رضا دارد او را فریب میدهد. رضای «قلب رقه» بهسادگی به داعش نفوذ نمیکند بلکه او یک پیشینهای دارد که براساس آن، برنامهاش را چیده و میخواهد به داعش نفوذ کند. شما یک مثال بیاورید که کجای فیلم درباره داعش سادهانگاری شده است.
یکی از این موارد، رفتار ابوعسام در مقابل ریماست. طبیعتاً از یک فرمانده داعشی انتظار نمیرود چنین کرنشی در مقابل زن نشان دهد. از طرفی دیگر شیوه مواجهه داعشیها با زنان برای همه روشن است، اما در فیلم میبینیم ریما بهراحتی به هرجایی که میخواهد میرود، همه جا تردد میکند و منعی برای هیچ فعالیتی ندارد.
اگر قرار بود ابوعسام، ریما را تصرف کند، خیلی پیشتر این کار را کرده بود. او عاشق ریماست و برای عشقش هرکاری میکند، اما راه را اشتباه رفته، چون خودش آدم اشتباهی است! اما مگر داعشیها نمیتوانند عاشق شوند؟ بله توحش او را هم در داستان میبینیم. ابوعسام برای رسیدن به عشقش حتی مادر ریما را هم میکشد و پیشتر پدر و برادر او را هم از سر راه خود برداشته است. عشق برای آنها هم معنی دارد اما اینکه چطور به آن عشق برسند معنای عشق را تیره و تار میکند که قاعدتاً عشق پاکی هم نیست. اما کدام عشق میتواند پاک باشد؟ عشق رضا به ریما پاک است.
آثاری که با محوریت داعش ساخته شدهاند عموماً یک اتمسفر کلی و مشابه بر آنها حاکم است. فضای به تصویر کشیده شده از داعش و خط داستانی این فیلم بیشباهت به سریال «سقوط» از تولیدات اخیر شبکه نمایش خانگی نیست. آیا شما پیش از ساخت فیلم، سریال «سقوط» را دیده بودید؟
خیر، من سریال «خلافت» را دیدم و به نظرم «سقوط» شبیه آن بود. نمیتوان گفت اگر داستانی درباره داعش روایت شود شبیه فیلم و سریالهایی با مضمونهای مشابه است، این دو هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند و در داستان دو خطی آنها هم تفاوتها مشهود است. در «قلب رقه» رضا برای انجام مأموریتی به رقه میرود و متوجه میشود همسرش آنجاست و همزمان با انجام مأموریت در تلاش است او را هم نجات دهد. اما داستان «سقوط» بسیار متفاوت از این فیلم است و اتفاقاً تشابهات میان دو سریال «سقوط» و «خلافت» خیلی بیشتر است.
یکی از امتیازات فیلم، جلوههای ویژه آن است. در مورد جلوههای ویژه میدانی توضیح دهید که چطور این فضا شکل گرفت؟
کارگردان در مقام طراح است و اجرای آن توسط یک تیم انجام میشود و اگر این گروه درست انتخاب نشود و براساس بکگراندی که به او داده شده، طرح را بهدرستی پیاده نکند اساساً هیچ اکشنی شکل نمیگیرد. بهطور مثال در یک صحنه، موتور چپ میکند و استوریبرد آن هم کشیده شد اما اگر ویژوال نتواند زوائد آن را حذف کند و بدلکار هم نتواند آن را اجرا کند و از طرفی دیگر، فیلمبردار دوربینش را در زاویهای قرار ندهد که بتواند بهدرستی این تصویر زمین خوردن و چپ کردن موتور را دنبال کند، هیچ وقت اکشن درنمیآید.
معمولاً در سینمای ما اینطور تصور میشود که یک کارگردان همه امور را در دست دارد، اما اکشن یک کار گروهی است که تهیهکننده، کارگردان و نویسنده تا طراح صحنه، گروه لباس، گروه جلوههای کامپیوتری و جلوههای میدانی، بدلکار و بازیگر، فیلمبردار و همه در آن دخیل هستند. شاید در سکانسهای معمولی همه این عوامل دخیل نباشند اما قطعاً تکتک آنها در سکانسهای اکشن دخیل هستند. اگر این هماهنگی شکل نگیرد و در اجرا خوب درنیاید، کارگردان هرچقدر هم بنام، حرفهای و صاحب سبک باشد، نمیتواند آن پلان را به نحو احسن اجرا کند. تمام هم و غم ما این بود در طراحی و پیشتولید، بهترین کار را انجام دهیم، چون میدانستیم اگر اکشن فیلم درنیاید، فیلم بهطور کلی به ثمر نمینشیند. در پیشتولید و حین اجرا بدلکاران ما یک روز کار داشتند، اما بدلکار من ۱۰ روز به سوریه آمد و تمرین میکرد تا این صحنه بهخوبی دربیاید. ما حتی کوچهای که لوکیشن این پلان بود را بستیم تا بتوانیم آن صحنه را درست اجرا کنیم و همه اینها هم خیلی زمان برد تا به نتیجه مطلوب رسیدیم.
از نحوه انتخاب بازیگران «قلب رقه» بگویید؛ شهرام حقیقتدوست یکی از بازیهای خوب فیلم را دارد؛ با توجه به اینکه او در سالهای اخیر کمکارتر بوده چطور به او برای این نقش رسیدید و اینکه آیا انتخاب اول شما بود؟
من با شهرام حقیقتدوست سال۹۶ در یکی از تئاترهایی که کار کردم، آشنا شدم و با همدیگر همکاری کردیم و حتی در سریالهایم هم به او پیشنهاد بازی دادم، اما بنا به دلایلی امکان همکاری میسر نشد. ایشان همان زمان هم به من گفته بود هروقت فیلم سینمایی بسازی من برای بازی حاضرم. وقتی طرح «قلب رقه» شکل گرفت با شهرام حقیقتدوست در میان گذاشتم. البته نه تنها شهرام بلکه این طرح را با هدایت هاشمی، مصطفی ساسانی و سایر بازیگران هم مطرح کردم و انتخاب اول من همین بازیگران بودند و خوشبختانه با همانها هم کار کردم.
معمولاً فیلمسازان ما کمتر سراغ ساخت فیلمهایی در ژانر اکشن و سیاسی میروند و اغلب دنبال ساخت کمدی هستند؛ استقبال مدیران فرهنگی و مخاطبان در روند تولید و اکران این فیلمها چگونه است؟
این مسئله را باید از چند زاویه نگاه کرد و نمیتوان بهسادگی گفت چرا فلان ژانر را نداریم و یا ژانر دیگری زیاد است. بخشی از این فضا در اختیار مخاطب است که تصمیم میگیرد چه فیلمی ببیند و فیلمساز هم برای مخاطب فیلم میسازد. اما اینکه برایمان این سؤال پیش میآید که چرا مخاطب اینقدر به فیلم کمدی علاقه نشان میدهد، دلایل مختلفی دارد، ازجمله فضا و اقتضائات جامعه و اینکه شاید ذائقهاش به همان سمت و سو رفته باشد. البته در این میان مخاطبانی هم هستند که دوست دارند فیلم اکشن، عاشقانه یا پلیسی تماشا کنند. این مدیران فرهنگی هستند که باید تصمیم بگیرند سبد اکران را متنوع کنند و خیلی خوب است سینمایی داشته باشیم که از تنوع و گوناگونی ژانر برخوردار باشد، چرا که پویایی سینما به تنوع آن است. اما اینکه چرا در برخی ژانرها کمکار بودهایم را من به تنهایی نمیتوانم پاسخ بدهم. باید آن را از چند زاویه بررسی کرد که چرا مدیران ما به این سمت و سو نرفتهاند و چرا اصلاً خیلی از فیلمسازان وارد این فضا نشدهاند. گرچه ممکن است آنها هم دلایل خودشان را داشته باشند؛ بنابراین نمیتوان نظر تکبعدی داد و باید حرفهای آنها را هم شنید.
با توجه به سختیهایی که این ژانر دارد آیا به ساخت فیلم در این فضا ادامه خواهید داد؟
نمیتوانم جواب قاطعی به این پرسش بدهم و باید ببینیم چه پیش میآید. متأسفانه در کشور ما اینطور نیست که یک فیلمساز تصمیم بگیرد چه فیلمی بسازد و سالیان سال هم در یک ژانر بماند و این روند بدون وقفه ادامه پیدا کند. اصلاً معلوم نیست فیلمسازی که امسال فیلم ساخته، سال دیگر هم بتواند فیلم تازهای جلو دوربین ببرد. آیا بزرگان ما توانستهاند هر سال فیلم بسازند؟ فیلمسازی مانند داریوش مهرجویی یک سال فیلمی ساخت، اما آیا امکانش فراهم شد سال بعد هم به خواستهاش جامه عمل بپوشاند؟ قطعاً خیر. در زمان پیشتولید بسیاری از دوستان به من میگفتند تو فیلم اولی هستی و دست روی سوژه سختی گذاشتی و بهتر است فیلم اول را آپارتمانی و در فضای راحتتری بسازی، اما شخصاً دوست داشتم فیلم اولم سخت باشد.
به عنوان نخستین تجربه فیلمسازی، تلخ و شیرین ساخت «قلب رقه» برای شما چه بود؟
درباره سختیها نمیخواهم صحبت کنم، اما شیرینیاش برای من تجربه همگرایی گروه بود. اینکه یک گروه همدل داری که در خارج از کشور با همه محدودیتها کار میکند و من میبینم که نباید برای این گروه کم بگذارم؛ آن هم وقتی که باوجود کمبود زمان و امکانات و خطراتی که در آن شرایط ما را تهدید میکند اما همه همدل هستند که یک فیلم خوب ساخته شود. با خودم میگفتم نباید در این شرایط کم بگذارم و این برایم خیلی شیرین بود.
نظر شما